۱۹۶ بار خوانده شده
نوجوان مرا فلک خوندل ریخت در ایاغ
نونهال مرا سپهر کند از بن بطرف باغ
شمعی افروختم که گشت روشن از نور او جهان
ناگهان صرصری وزید کرد خاموش آن چراغ
ای فقید کمال و فضل ای شهید سنان غم
از غمت دیده پر ز اشک بی رخت سینه پر ز داغ
در عزای تو قامتم گشت خمیده چون کمان
وز فراق تو روز من شد سیه همچو پر زاغ
چون بیاد تو بگروم غافل از خویشتن شوم
در پی جان شکر دوم تا کنم مرگرا سراغ
بسکه چون لاله بر دلم داغ هجرت گرفته جای
گشت تایخ رفتنت لاله دارد دلی بداغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نونهال مرا سپهر کند از بن بطرف باغ
شمعی افروختم که گشت روشن از نور او جهان
ناگهان صرصری وزید کرد خاموش آن چراغ
ای فقید کمال و فضل ای شهید سنان غم
از غمت دیده پر ز اشک بی رخت سینه پر ز داغ
در عزای تو قامتم گشت خمیده چون کمان
وز فراق تو روز من شد سیه همچو پر زاغ
چون بیاد تو بگروم غافل از خویشتن شوم
در پی جان شکر دوم تا کنم مرگرا سراغ
بسکه چون لاله بر دلم داغ هجرت گرفته جای
گشت تایخ رفتنت لاله دارد دلی بداغ
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱ - نکوهش عدلیه عصر قاجار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.