هوش مصنوعی: این متن یک مرثیه‌ی غم‌انگیز درباره‌ی مرگ و فناپذیری انسان‌هاست. شاعر با تصاویر تیره و نمادین، مانند تشبیه مرگ به اژدهای جان‌ستا، به ناپایداری زندگی و تساوی همه در برابر مرگ اشاره می‌کند. در بخشی از شعر، به درگذشت شخصی به نام «ناظم السلطان» و سپس بانویی بزرگوار اشاره شده که به دیار باقی شتافته‌اند. شاعر با غم و اندوه، از جوانی ازدست‌رفته یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی درباره‌ی مرگ و فناست که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و لحن غمگین متن، برای مخاطبانی با درک بالاتر مناسب‌تر است.

شمارهٔ ۹۵ - ماده تاریخ

در قعر این وحشت سرا در ساحت این خاکدان
هر روز را باشد شبی هر نوبهاری را خزان

آن کو ز خاک آید همی خواهد بخاک اندر شدن
آری درین گیتی کسی باقی نماند جاودان

مرگ است همچون اژدها جان می ستاند بی بها
کی گردد از دامش رها پیل دمان شیر ژیان

در این سرای عاریت روزی دو مهمانیم ما
ناچار روزی می رود در خانه خود میهمان

بی شبهه و بی گفتگو بامرگ گردد روبرو
خرد و کلان زشت و نکو مرد و زن و پیر و جوان

چون شد هزار و سیصد و سی و سه از دور قمر
از هجرت ختم رسل پیغمبر آخر زمان

از ناظم السلطان مهی دارای عمر کوتهی
آورد در عقبا رهی بیرون شد از این خاکدان

خانم بزرگ نازنین با قدسیان شد همنشین
واندر جوار حور عین آسود در مهد جنان

نامش جهان را بدشرف عالم ز داغش در اسف
بحر شرافت را صدف مهر حیا را آسمان

کلک امیری لاجرم با ناله و اندوه و غم
چون خواست تاریخش رقم گفتا دریغا زآن جوان
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.