۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱

شب ولادت فیروز شه مظفر دین
چو آسمان، مه و مهره و ستاره داشت زمین

نشسته نیر دولت بصدر و گشته بپای
وزیر و عارض و سالار و حاجب و نوئین

چنانکه در بر خورشید آسمان بینی
سهیل و مشتری و تیر و زهره و پروین

دمید از دل گلهای آتشین آنشب
به چرخ تافته پیکان و آخته ژوبین

همی تو گوئی کز آفتاب و زهره و ماه
رها شدند شهب هر دم از یسار و یمین

کسیکه وارد آن بزم دلگشا گشتی
نشست کردی در روضه بهشت برین

قطوف دانیه چیدی ز شاخه طوبی
می طهور گرفتی زدست حورالعین

مراد خویش عیان سازم اندرین تشبیه
که خصم خیره نگوید مرا چنان و چنین

قطوف دانیه شد میوه محبت شه
می طهور بود باده پرستش دین

گرسنه ماند چشمی کزین نجوید کام
چو زهر باشد کامی کزان نشد شیرین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.