هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و دوری معشوق شکایت می‌کند. او از درد و رنجی که در غیاب معشوق تحمل می‌کند سخن می‌گوید و از سرگردانی و حیرت خود در این عشق می‌نالد. شاعر از معشوق می‌خواهد که بازگردد و او را از این حال نجات دهد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد و رنج عشق و حیرت ناشی از آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۸۴۳

ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی

نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی

ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا چنین پنهان کجایی

هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارد درد من درمان کجایی

چو تو حیران خود را دست گیری
ز پا افتاده‌ام حیران کجایی

ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی

بیا تا در غم خویشم ببینی
چو گویی در خم چوگان کجایی

ز شوق آفتاب طلعت تو
شدم چون ذره سرگردان کجایی

شد از طوفان چشمم غرقه کشتی
ندانم تا درین طوفان کجایی

چنان دلتنگ شد عطار بی تو
که شد بر وی جهان زندان کجایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.