۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۴

از غمت روز و شب به تنهایی
مونس عاشقان سودایی

عاشقان را ز بیخ و بن برکند
آتش عشقت از توانایی

عشق با نام و ننگ ناید راست
ندهد عشق دست رعنایی

عشق را سر برهنه باید کرد
بر سر چارسوی رسوایی

بس که خفتند عاشقان در خون
تا تو از رخ نقاب بگشایی

تا ز ما ذره‌ای همی ماند
تو ز غیرت جمال ننمایی

در حجابیم ما ز هستی خویش
ما نهانیم و تو هویدایی

هستی ما به پیش هستی تو
ذره‌ای هستی است هر جایی

هستی ما و هستی تو دویی است
راست ناید دویی و یکتایی

نیست عطار را درین تک و پوی
هیچ راهی به جز شکیبایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.