هوش مصنوعی:
این متن به انتقاد از فساد در سیستم قضایی و اداری میپردازد. شاعر بیان میکند که قضاوت و عدالت به دزدی و رشوهخواری آلوده شدهاند و مقامات عالیرتبه مانند وزیران در این فساد دست دارند. او اشاره میکند که در نظام مشروطه، عدالت الهی تحتالشعاع منافع تجاری قرار گرفته و مردم در چرخهای از ظلم و اسارت گرفتار شدهاند. شاعر از بیعدالتی، فساد اداری و ناتوانی مردم در برابر این سیستم انتقاد میکند.
رده سنی:
18+
متن حاوی مفاهیم پیچیدهای مانند فساد سیستماتیک، انتقاد از حکومت و اشارات تلویحی به مسائل سیاسی است که درک آنها به بلوغ فکری و آگاهی اجتماعی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوان نامفهوم یا سنگین باشد.
شمارهٔ ۱۴ - خطاب به میرزا احمدخان اشتری
الحذر ای مدعی العموم که دزدی
شرط قضا شد چو در نماز طهارت
خاصه به عدلیه کز قضا نبرد کام
هر که ندارد به صید و کید مهارت
قاضی عدلیه آنکس است که باشد
شهره به اخذ و عمل دلیل بغارت
رشوه ز ظالم گرفته خانه مظلوم
رو بدو کوبد همی به اسم خسارت
قاضی اگر دزد و دزد شده قاضی
نیست ترا حد اعتراض و جسارت
گر در دزدی در این زمانه نباشد
یک دو قدم بیش تا مقدم صدارت
دزد بگیری مکن که عاقبت الامر
برخورد این نکته بر مقام وزارت
غافلی از آنکه بر امور تو دارد
آنکه تو خوانیش دزد حق نظارت
آنکه تو خوانیش دزد نفس وزیر است
همچو وزارت که هست نفس سفارت
کس نتواند درون عدلیه دزدی
تا نرسد بر وی از وزیر اشارت
از وزراء گر خط جواز نیابد
کس نشود مصدر خلاف و شرارت
محرم راز و شریک دخل وزیر است
دزد دغل منگرش به چشم حقارت
قسمت حلوای خود بگیر و خمش زی
بیهده خود را چه افکنی به مرارت
دولت مشروطه نیست تا که نباشد
عدل الهی رهین عدل تجارت
بلکه بود دور هرج و مرج و تن خلق
گشته گرفتار بند ذل و اسارت
خستگی آید ز جد و سعی و تکاپو
سردی زاید ز تاب و جوش و حرارت
زین وزراء رسم عدل و داد چه جوئی
هیچ شنیدی ز سیل طرح عمارت
مرد نیند این مخنثان و عجب ز آنک
بکر حیا را سترده اند بکارت
خانه حجاج دان سرای عدالت
درگه شداد شد سرای زیارت
هر که فتد در کمند آز وزیران
قتل بر او راحت است و مرگ بشارت
زین وزراء کس ندیده است بجز زور
هست وزارت مگر ز زور عبارت
شرط قضا شد چو در نماز طهارت
خاصه به عدلیه کز قضا نبرد کام
هر که ندارد به صید و کید مهارت
قاضی عدلیه آنکس است که باشد
شهره به اخذ و عمل دلیل بغارت
رشوه ز ظالم گرفته خانه مظلوم
رو بدو کوبد همی به اسم خسارت
قاضی اگر دزد و دزد شده قاضی
نیست ترا حد اعتراض و جسارت
گر در دزدی در این زمانه نباشد
یک دو قدم بیش تا مقدم صدارت
دزد بگیری مکن که عاقبت الامر
برخورد این نکته بر مقام وزارت
غافلی از آنکه بر امور تو دارد
آنکه تو خوانیش دزد حق نظارت
آنکه تو خوانیش دزد نفس وزیر است
همچو وزارت که هست نفس سفارت
کس نتواند درون عدلیه دزدی
تا نرسد بر وی از وزیر اشارت
از وزراء گر خط جواز نیابد
کس نشود مصدر خلاف و شرارت
محرم راز و شریک دخل وزیر است
دزد دغل منگرش به چشم حقارت
قسمت حلوای خود بگیر و خمش زی
بیهده خود را چه افکنی به مرارت
دولت مشروطه نیست تا که نباشد
عدل الهی رهین عدل تجارت
بلکه بود دور هرج و مرج و تن خلق
گشته گرفتار بند ذل و اسارت
خستگی آید ز جد و سعی و تکاپو
سردی زاید ز تاب و جوش و حرارت
زین وزراء رسم عدل و داد چه جوئی
هیچ شنیدی ز سیل طرح عمارت
مرد نیند این مخنثان و عجب ز آنک
بکر حیا را سترده اند بکارت
خانه حجاج دان سرای عدالت
درگه شداد شد سرای زیارت
هر که فتد در کمند آز وزیران
قتل بر او راحت است و مرگ بشارت
زین وزراء کس ندیده است بجز زور
هست وزارت مگر ز زور عبارت
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.