هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از لطف و مهربانی شخصی به نام کدیور قلمم سخن میگوید که تخم مهر خود را در دل او کاشته است. او از حضور این شخص و تأثیرش بر زندگی خود میگوید، از مشکلات معیشتی و ناامیدیهایش سخن میراند و در نهایت از تغییر وضعیت خود به لطف توجه این شخص مقدس مینویسد. شاعر همچنین از حسادت و بیعدالتی دیگران شکایت کرده و در پایان از خواجه میخواهد تا روشن کند چه چیزهایی از جاه، منصب و مال برای او باقی خواهد گذاشت.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است و درک کامل آن نیاز به تجربه و شناخت ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین ممکن است برخی از اشارات و استعارات برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۶
ای که دایم کدیور قلمم
تخم مهرت به مزرع دل کاشت
در حضور تو خامه ام شرحی
غم دل را درین صحیفه نگاشت
پختم از بهر خویش ماحضری
که نمیشد برای بنگی چاشت
ناگهان وجهه مقدس تو
نظری سوی خوان بنده گماشت
چون معاش مرا در آن سامان
دخل ساوجبلاغ می پنداشت
سفره من تهی نمود و از آن
دیگ همشیره زاده را انباشت
مسند من از آن سرا برچید
رایت او در آن فضا افراشت
گرچه ای خواجه از کف تو رهی
زهر را به ز شهد ناب انگاشت
لیک برگو به غیر آجعفر
چند همشیره زاده خواهی داشت
تا بدانم ز جاه و منصب و مال
آنچه خواهی برای بنده گذاشت
تخم مهرت به مزرع دل کاشت
در حضور تو خامه ام شرحی
غم دل را درین صحیفه نگاشت
پختم از بهر خویش ماحضری
که نمیشد برای بنگی چاشت
ناگهان وجهه مقدس تو
نظری سوی خوان بنده گماشت
چون معاش مرا در آن سامان
دخل ساوجبلاغ می پنداشت
سفره من تهی نمود و از آن
دیگ همشیره زاده را انباشت
مسند من از آن سرا برچید
رایت او در آن فضا افراشت
گرچه ای خواجه از کف تو رهی
زهر را به ز شهد ناب انگاشت
لیک برگو به غیر آجعفر
چند همشیره زاده خواهی داشت
تا بدانم ز جاه و منصب و مال
آنچه خواهی برای بنده گذاشت
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.