هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و جستجوی معشوق سخن می‌گوید. شاعر از ناتوانی خود در دیدن و درک معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که معشوق آنقدر کامل و بی‌نظیر است که در هیچ وصفی نمی‌گنجد. شاعر همچنین از دوری و نرسیدن به معشوق اظهار ناراحتی می‌کند و از این که معشوق به عاشقان توجهی نمی‌کند، گلایه دارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، زبان و ساختار شعری آن ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۸۵۰

رخ تو چگونه بینم که تو در نظر نیایی
نرسی به کس چو دانم که تو خود به سر نیایی

وطن تو از که جویم که تو در وطن نگنجی
خبر تو از که پرسم که تو در خبر نیایی

چه کسی تو باری ای جان که ز غایت کمالت
چو به وصف تو درآیم تو به وصف در نیایی

گهری عجب تر از تو نشنیدم و ندیدیم
که به بحر در نگنجی و ز قعر بر نیایی

چو به پرده در نشینی چه بود که عاشقان را
چو شکر همی نبخشی نمک جگر نیایی

همه دل فرو گرفتی به تو کی رسم که گر من
در دل بسی بکوبم تو ز دل به در نیایی

تو بیا که جان عطار اگرت خوش آمد از وی
به تو بخش آن ولیکن تو بدین قدر نیایی
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.