۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰ - در ۱۲۳۴ خطاب به رضا قلی خان رفیع الملک

رضا قلیخان ای خواجه ای که از سر صدق
فکنده امر تو چون بنده حلقه در گوشم

هنوز می وزدم بوی مشک و گل به مشام
از آن شبی که چو جان بودی اندر آغوشم

بغیر بندگی و مهر و صدق و یک رنگی
چه کرده ام که ز دل کرده ای فراموشم

مرا به هیچ فروشی ولی خورم سوگند
که موئی از تو به تاج ملوک نفروشم

مرا چو بربط خود دان کت آید اندر گوش
ترانه از زدن زخم و مالش گوشم

اگر نه بربطم ای جان چرا ز زخم حبیب
ترانه خوانم و از کس ترانه ننیوشم

اگر نه بربطم ای دل چرا به زانوی تو
سخن سرایم و دور از تو بر تو خاموشم

اگر نه بربطم این تار زرد و موی سپید
ز چیست ریخته بر دامن از بنا گوشم

جهانیان را رگ زیر پوست باشد و من
چو بربطم که به رگ پوست را همی پوشم

چو بربطم که دلم آشنای زخم تو شد
چو بربطم که چو بنوازیم تو بخروشم

تو روز و شب پی آزار من بکوش که من
پی رضای تو از جان و دل همی کوشم

مخر فسانه این آسمان حیلت باز
ز راه حیله میفکن به خواب خرگوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.