۱۴۱ بار خوانده شده
خروشان و جوشان و گریان و زار
روان شد سوی درگه شهریار
بغلطید بر خاک و نالید سخت
که ای در خور تاج و دارای تخت
که ای شاه با عدل فرو نگین
به درگاه تو صد چون طغرل تگین
بمردی ستان داد من از زنی
بخوان از بر افسون اهریمنی
من آنم که از عمر تنگ آمدم
گرفتار زندان ننگ آمدم
مهیا کن امروز مرگ مرا
و یا خرمی بخش برگ مرا
نمانده است دیگر مرا آبروی
چه آب رخ من چه آن آب جوی
فرو خواند بر شاهزاده بسی
بسوزاند آهش دل هر کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
روان شد سوی درگه شهریار
بغلطید بر خاک و نالید سخت
که ای در خور تاج و دارای تخت
که ای شاه با عدل فرو نگین
به درگاه تو صد چون طغرل تگین
بمردی ستان داد من از زنی
بخوان از بر افسون اهریمنی
من آنم که از عمر تنگ آمدم
گرفتار زندان ننگ آمدم
مهیا کن امروز مرگ مرا
و یا خرمی بخش برگ مرا
نمانده است دیگر مرا آبروی
چه آب رخ من چه آن آب جوی
فرو خواند بر شاهزاده بسی
بسوزاند آهش دل هر کسی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱ - شورشنامه
گوهر بعدی:بخش ۳ - پاسخ دادن ظل السلطان حسنخان را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.