۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲ - تمثیل

یکی دختری داشت در کار مرگ
وزین زندگی مانده بی ساز و برگ

پریشیده گسیویش از انقلاب
ز گلبرگ رخساره اش رفته آب

ز بی دانشی مادر مهربان
بکف شانه و غازه بهر جوان

گهی تاب می دادش از شانه موی
گهی سرخ می کردش از غازه روی

یکی گفتش ای زال انده نصیب
مکن خسته را بی دوا و طبیب

یکی چاره کن رفتنش را به گور
و گرنه چه از سرمه با چشم کور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱ - قطعه ناتمام
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.