هوش مصنوعی:
این متن یک شعر غنایی و عرفانی است که در آن شاعر به ستایش میرزا حسین و فضایل او میپردازد. شاعر از لطف و محبت او سخن میگوید و بیان میکند که بدون حمایت او، مردم از ستم چرخ عالم رهایی نمییابند. همچنین، شاعر به نامهای که به میرزا حسین نوشته اشاره میکند و از انتظار برای پاسخ او میگوید. در نهایت، شاعر ابراز امیدواری میکند که میرزا حسین کتابی را برای او بفرستد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عرفانی و ادبی پیچیده است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به دانش ادبی و بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و اشارات تاریخی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۵ - و له فیه
جهان مکرمت ای میرزا حسین که کرده
ز جان و دل فلکت بندگی سپهر غلامی
اگر نه بوی تو آرد نسیم روضه ی رضوان
نمیکند بمن تنگدل مشام مشامی
ستمکشان جهان، از جفای چرخ ستمگر؛
نمی شدند خلاص، ار نبود لطف تو حامی
تویی که، اسم تو بالای اسم جمله نویسم؛
بدفتری که نویسند ز اهل جود اسامی
نمیرسد بمقیمان آستان تو دستم
زهی رفیع جنابی، زهی بلند مقامی!
نوشته بودم ازین پیش نامه یی بتو ناگه
رسید پیک مراد و، رساند نامه ی نامی
چه نامه؟ نافه ی مشک و، چه نامه؟ طبله ی عنبر!
بخط فزون ز شفیعا بنظم به ز نظامی
ولی چه سود؟ که قصد من از نوشتن نامه
نبود غیر فرستادن صحیفه ی جامی!
کتاب را، نفرستادی ای حبیب من، اکنون؛
میان خوف و رجا مانده ام، ز نامه ی سامی
مرا محبت آن نسخه کرده طامع وسایل
وگرنه شکر که هستم ز خاندان گرامی
طمع نبوده مرا هیچگه طریقه اگر چه
طمع طریقه ی شاعر بود، ز عارف وعامی
میانه ی من و طامع، تفاوتی است که باشد
میان بصری و کوفی، میان مصری وشامی
درین دو هفته غرض شاه خاوران چو نشیند
بتختگاه حمل، جام زر بدست گرامی
دهد ز برگ، به اشجار خشک جامه ی اطلس؛
بر آورد ثمر باغ را ز علت خامی
تو هم نشینی و بنشانیم ببزم و، دلم خوش؛
کنی بخلعتی، اما ز کهنه جامه ی جامی
چه کهنه جامی؟ همان مندرس کتاب که هرگز
ندزدش، فگنی گر برهگذار، حرامی!
سپاری آن صحف خاصم ار بخط مصنف
سپارمت بغلامان خاص خط غلامی
ازین کرم گذرد سال و ماه و روز و شب من
بخدمت تو سراسر، بمدحت تو تمامی
ز جان و دل فلکت بندگی سپهر غلامی
اگر نه بوی تو آرد نسیم روضه ی رضوان
نمیکند بمن تنگدل مشام مشامی
ستمکشان جهان، از جفای چرخ ستمگر؛
نمی شدند خلاص، ار نبود لطف تو حامی
تویی که، اسم تو بالای اسم جمله نویسم؛
بدفتری که نویسند ز اهل جود اسامی
نمیرسد بمقیمان آستان تو دستم
زهی رفیع جنابی، زهی بلند مقامی!
نوشته بودم ازین پیش نامه یی بتو ناگه
رسید پیک مراد و، رساند نامه ی نامی
چه نامه؟ نافه ی مشک و، چه نامه؟ طبله ی عنبر!
بخط فزون ز شفیعا بنظم به ز نظامی
ولی چه سود؟ که قصد من از نوشتن نامه
نبود غیر فرستادن صحیفه ی جامی!
کتاب را، نفرستادی ای حبیب من، اکنون؛
میان خوف و رجا مانده ام، ز نامه ی سامی
مرا محبت آن نسخه کرده طامع وسایل
وگرنه شکر که هستم ز خاندان گرامی
طمع نبوده مرا هیچگه طریقه اگر چه
طمع طریقه ی شاعر بود، ز عارف وعامی
میانه ی من و طامع، تفاوتی است که باشد
میان بصری و کوفی، میان مصری وشامی
درین دو هفته غرض شاه خاوران چو نشیند
بتختگاه حمل، جام زر بدست گرامی
دهد ز برگ، به اشجار خشک جامه ی اطلس؛
بر آورد ثمر باغ را ز علت خامی
تو هم نشینی و بنشانیم ببزم و، دلم خوش؛
کنی بخلعتی، اما ز کهنه جامه ی جامی
چه کهنه جامی؟ همان مندرس کتاب که هرگز
ندزدش، فگنی گر برهگذار، حرامی!
سپاری آن صحف خاصم ار بخط مصنف
سپارمت بغلامان خاص خط غلامی
ازین کرم گذرد سال و ماه و روز و شب من
بخدمت تو سراسر، بمدحت تو تمامی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴ - قطعه در مدح میرزا محمد حسین وزیر در مطالبه ی کلیات جامی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶ - و له قطعه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.