۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶ - و له قطعه

ای صاحب مهربان که فیضت
برخرد و کلان رسیده دانی

جود خاص و سخای عامت
بر پیر و جوان رسیده دانی

وصف تو ز من بخلق عالم
پیدا ونهان رسیده دانی

بر من چه غم از ندادن ریع؟!
ز اهل برکان رسیده دانی

کشت املم، ز ظلم ایشان؛
باغی است خزان رسیده دانی

گفتم که: بگیر ریع من زود،
بر من چه زیان رسیده دانی

گفتی که: بصبر کوش و، کارم
از صبر بجان رسیده دانی

در دل گله از توام نه، اما
از دل بزبان رسیده دانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵ - و له فیه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷ - و له قطعه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.