۲۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸

زافرینش بیشتر حق بود و بس
هستی از هستی مطلق بود و بس

ذات واجب بود و هستی کمال
ایمن از هر نیستی و هر زوال

خواست تا سازد جهانی از عدم
نیستی را داد در هستی قدم

نیستی با هستی آمیزش گرفت
با بلندی پستی آمیزش گرفت

مایه ی هستی ممکن نیستی ست
کس ز هستی غیر واجب هست نیست

نیستی را گر بهستی ره نبود
هستیی جز هستی اله نبود

گر نگشتی نقص پیدا با کمال
کس نبودی غیر ذات ذوالجلال

دیده بگشا از سمک تا بر سماک
از فراز عرش در قعر مغاک

نیک بنگر تا که در هر ذره ای
از کمال و نقص بینی بهره ای

نعمت و نقمت بهم آمیختند
محنت و راحت زهم انگیختند

عقل اول کز دو عالم برتر است
غیر حق از هر چه گویم سرور است

از غم تجدید و ظل احتیاج
ممکن است و نیستی ممکن علاج

خاک ره گر خارت آید در نظر
فخرها دارد ز یک ره بر بشر

هر چه اندوزی نبینی هیچ سود
گر ندارد هیچ خود دارد وجود

هر که باشد جز خدای لایزال
هم در او نقص است و هم در وی کمال

ذلتی دارد رهین عزتی
نعمتی دارد قرین نقمتی

اولیا و انبیا و رهنما
خازنان گنج اسرار خدا

گر کمالی رو نمودی سویشان
سوی دیگر نقص باید رویشان

ور بدیدی وقتی آسیب از نقم
شکر میگفتند بر دیگر نعم

نه ملول از آن و نه معذور از این
نه ز شادی شاد و نه از غم غمین

من که سد شادی بهر کامیم هست
شهدها بر لب زهر جامیم هست

از غمی کی تلخ سازم کام خویش
تلخ بگذارم بخود ایام خویش

این غمم را هم نشاطی از پی است
امشب و فردا نمیدانم کی است

هر که دارد غمگساری چون خدا
گر غمین باشد کجا باشد روا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.