۲۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

آفتابی آسمانها زوعیان
گوهری بس بحرها دروی نهان

رای او مهری ولی برتر زاوج
طبع او بحری ولی خالی زموج

چون حضیضش نیست کی او جش بود
تنگ باشد بحر اگر موجش بود

موج کمتر بود بحر ارژرف بود
آب کی ریزد چو کم از ظرف بود

زان نهانی بحرهای تو بتو
گشته بحری رو درود و جوی جو

گلستانش کایمن آمد از خزان
تشنه جویان جویها دروی روان

سروسان از آن گلستان رسته ام
بر کنار جوی او جا جسته ام

در کنار بحر نه راهم هنوز
از میان جونه آگاهم هنوز

قطره قطره آب می بنمایدم
لحظه لحظه تشنگی افزایدم

جوی خون از دل بدامان بسته ام
خشک لب بر طرف جو بنشسته ام

فیضی از آن یم ندیده جز نمی
آب حیوان ریزدم از لب همی

دردها را گر چه درمان کرده ام
کفرها را گر چه ایمان کرده ام

عشقم از نو باز اگر یاری کند
ور طبیبم باز غمخواری کند

خاصیت را دردها درمان نهم
کفرها را معنی ایمان نهم

تا بجانم درد درمانی کند
در ضمیرم کفر ایمانی کند

بر طبیبم باز دارم زحمتی
تا بجانم باز آرد رحمتی

دردها بردارم و درمان شوم
کفرها بگذارم و ایمان شوم

باز خواهم خواست کامی بیشتر
عشق خواهد رفت گامی پیشتر

آنکه نه درد است و نه درمان شوم
آنکه نه کفر است و نه ایمان شوم

گاه گردم درد و گه درمان شوم
گاه گردم کفر و گه ایمان شوم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.