۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

اگر دل محو آن رخسار زیباست
ز جوهر موج این آئینه دریاست

ندارد داغدار عشق قدری
وطن با لاله اندر کوه و صحراست

مشو در مهر امکان همچو شبنم
جهان در سایه این بال عنقاست

به وقت عجز دشمن دوست گردد
به زانوی سکندر فرق داراست

حریم حرمت دلدار دور است
بسی در راه عشقش زیر و بالاست

بود عشاق مست باده غم
عروج نشئه ما کی ز میناست؟!

به عالم هر کجا باشد اگر دل
اسیر جعد آن زلف مطراست

بساط عشق شد تا مسند ما
کلاه افتخار ما فلکساست

دوئی را نیست ره در مسکن عشق
دل عاشق ازین سودا مبراست

دهد صد مرده را جان از تکلم
به احیا لعل او رشک مسیحاست!

به یاد گیسویش اشکم گره زد
ز موج این بحر را زنجیر برپاست

خدا را جانب ما کن نگاهی
سفید از انتظارت دیده ماست!

خوشا زین مصرع بیدل که طغرل
خیالی سد راه عبرت ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.