۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳

کتاب عارضش را تا سواد خط نمایان شد
ز مضمون براتش مور مهمان سلیمان شد

نگاه حیرتنگیزش بساط آراست شوخی را
رم چشم غزالان از خدنگ ناز مژگان شد

تماشای بهارستان رخسارش چسان سازم
که از عکس جمال او هزار آئینه حیران شد؟!

سخن می رفت در گلشن همانا دوش از زلفش
وگرنه از چه این دم خاطر سنبل پریشان شد؟!

بیا ای بانی قصر دل عشاق کز هجرت
ز سیلاب سرشک من بنای کعبه ویران شد!

وفا ای بی وفا هرگز نمی سازی به عهد خود
فراموشت ز خاطر گوئیا آن عهد و پیمان شد؟!

ز گیسوی تو تا زنار بسته بر میان طغرل
بتا رحمی به حال او که دور از نقد ایمان شد!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.