۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

خوبرویان شیوه حیرت شعارم کرده اند
همچو نقش پا به خود آئینه دارم کرده اند

چون قدح آغوش صد خمیازه عیش ابد
از شکست و گردش رنگ خمارم کرده اند

بشکفد گل از گلستان خیالم بعد ازین
بس که رنگ صد چمن نذر بهارم کرده اند

کسوتم شد گر چه عریانی ز قانون ازل
در بم و زیر محبت پرده دارم کرده اند

مژده پیغام وصلش داده از باد صبا
چشم حیران را به راهش انتظارم کرده اند

گر چه نومیدیست از وضع بتان با من ولی
از نگاه واپسین امیدوارم کرده اند

چون سحر یک کوکب بخت از دلم روشن نشد
تیره بختی ها چو شام از زلف یارم کرده اند

سوختم در آتش هجران و مردم از غمش
داغ ها چون لاله بر لوح مزارم کرده اند

نگذرد بر خاطرم فکر قیامت بعد ازین
تا شب هجر تو را روزشمارم کرده اند

همچو من دیگر نباشد هیچ داماد سخن
تا عروس بکر معنی در کنارم کرده اند

می برم من در سخن امروز گوی از همدما
در سمند فکر چون معنی سوارم کرده اند

طغر لاعجز کمال حضرت بیدل نگر
آنقدر هیچم که از خود شرمسارم کرده اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.