۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۹

یاد ایامی که هر دم با منت پیغام بود
شهد مضمون حدیث دلکشت در کام بود!

دم به دم ساعت به ساعت از نوید نامه ات
طرف گلزار خیال من بهار ایام بود

از کلامت «واصبر واتفسیر» می کردم مدام
اضطراب مرغ دل در حقله آرام بود

می کشیدم صید عشرت را به قلاب خطت
پیچ و تاب موج مکتوبت کمند دام بود

نکهت رمز سواد نامه از انشای تو
در دماغ خشک مغزان روغن بادام بود!

داشتم سامان مستی از کشاد معنی ات
مطلع مهر نشانم از درو از بام بود!

طغرل از مضمون استغناش اکنون پخته است
باغبان گلشن لطفش همانا خام بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.