۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳

تا شعاع مهر از جیب تو روشن می شود
دامن هر ذره از آئینه خرمن می شود

پرده دیگر به مضراب غمش در کار نیست
از بم و زیر جنون این ناله شیون می شود

نیست امکان تا به عرض آرم حدیث وصف او
بس که از حیرت زبانم همچو سوسن می شود

وصل داری آرزو شو بسمل شوق طلب
مشکلات درس در او حل از تپیدن می شود

حیرت ما گر شود سرگرم عرض مدعا
جوهر آئینه یکسر چین دامن می شود

در حریم وصل او هر لحظه در بزم ادب
آشیان مرغ رنگم از پریدن می شود

پیکر ما نیست محتاجی به تشریف دگر
عاقبت این خاکساری کسوت تن می شود

طغرل از بهر ضیاء پرتو مهر رخش
هر بن مو بر تنم مانند روزن می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.