۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱

از تبسم لعل او چون غنچه خندان است و بس
بر جراحت های قلبم یک نمکدان است و بس

گر نباشد مدعا عرض نیاز خویشتن
از عرق بر روی ساحل موج طوفان است و بس

تحفه دیگر ندارم در خور عرض ادب
پیشکش در پیش تیغش جوهر جان است و بس

صد کتاب حکمت درس جنون را خوانده ایم
یک جهان دیوان ولی یک بیت ویران است و بس

نسخه های جوهر تیغش نمی دانم ولی
آنقدر دانم که او یک مد احسان است و بس

گر چه می ریزد به خاک هر دری صد آب رو
مدعای سائل از ابرام یک نان است و بس

ظلمت زلفش که یارب خط اسکندر مباد
در خیال آباد هستی یک شبستان است و بس

دم به دم موج حیا گل می کند از روی او
کز عرق بر عارضش جوش گلستان است و بس

طغرل از زیر و بم عشقش مرا معلوم شد
بر دلم از ناله هایش یک نیستان است و بس!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.