۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۸

در محفل رقیبان رویت شکفته گل گل
با ما رسید نوبت کار تو شد تغافل

اندر محیط عشقت عمریست ناخدایم
افکنده خویشتن را در کشتی توکل

مژگان کشیده صف صف چشمان سحر سازت
قصد کدام داری با این همه تجمل؟!

شور طرب فزاید از خنده دهانت
وصف تو را نماید مینا به بانگ قل قل

با یاد عارض تو گل جامه را دریده
بی تو به باغ و گلشن در آه و ناله بلبل

داغ است لاله را دل از حسرت جمالت
خون می خورد ز لعلت پیوسته شیشه مل

آشفته روزگارم طغرل به دور زلفت
بادا همیشه ما را تا حشر این تسلسل!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.