هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج عاشق از دوری معشوق و عشق بی‌پایان اوست. شاعر از داغ عشق، فراق و اشتیاق به معشوق می‌گوید و جان و دل خود را فدای او می‌کند. او با وجود زمین‌خوردن، شهره‌ی زمانه است و نام معشوق بر نگینش نقش بسته است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

شمارهٔ ۲۶۲

عشق تو بلای جان و دینم
درد و الم تو آن و اینم

با عشق تو شهره زمانم
گر چند فتاده زمینم

داغم ز غم تو لاله آسا
چاک است ازان دل حزینم

ای صید کمان ابرویت من
چشم تو همیشه در کمینم!

لعلت به ستیزه می فشاند
حنظل به دهن ز انگبینم

هر چند که دورم از بر تو
نام تو بود خط نگینم

رم کرده ز ما غزال خویت
بودست مگر قدر همینم؟!

یک بار نگفتی از تلطف
کای عاشق زار کمترینم!

مقصود تو چیست کانچنانی؟!
تا بو که بگویمت چنینم

جان و دل و دین به باد دادم
با مصحف روی تو یمینم!

از عشق تو سود من همین بس
فرهاد بکفه آفرینم!

نامم چو به عاشقی علم شد
طغرل شده سر خط جبینم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.