۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۷

مرحبا ای دلبر سیمین تن سیمین بدن
جعد مشکینت بود در گردن جانم رسن!

تا خم ابروی پیوست تو شد محراب ما
فرض آمد سجده با پیر و جوان و مرد و زن

این همه بیداد یا رب از کجا آموختی
حبذا نارفته از لعل لبت بوی لبن؟!

از حریم درگه خود دور کن اغیار را
زاغ را لائق نباشد آشیان اندر چمن!

دیده ام خوبان عالم را به خوبی کی بود
چون تو شوخی در میان خوبرویان زمن؟!

بوئی از زلفش به چین مستوجب غوغا بود
این قماش فتنه را کس چون برد سوی ختن؟!

همچو من طغرل کسی در عشرت آباد جهان
بکر معنی را نیاوردست در عقد سخن!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.