هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و ستایش معشوق خود سخن می‌گوید. او معشوق را بی‌نظیر و فراتر از هر گل و زیبایی در باغ امکان توصیف می‌کند. شاعر از تشنگی عشق و انتظار کشیدن برای معشوق می‌گوید و خود را فداکار و نثار او می‌داند. همچنین، از درد فراق و غم عشق یاد می‌کند و آرزو می‌کند که بتواند حتی برای لحظه‌ای به وصال معشوق برسد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۷۸

بتی دارم که صد میخانه باشد در کنار او
بتان را فرض باشد سجده طواف مزار او

نباشد باغ امکان را گلی همچون گل رویش
اگر چندی که نشکفتست یک گل از هزار او

گلوی تشنه ام می خواهد آبی از دلم تیغش
طریق ظلم و آئین ستم باشد شعار او

به خوبی گر چه نبود در جهان مانند او لیکن
خوش آن ساعت که جان باشد شهید انتظار او!

نثار خاک پایش تحفه ای جان در بغل دارم
به امیدی رسد شاید اگر امیدوار او!

گلی از گلبن وصلش توان چیدن ازان باغی
که باشد آشیان مرغ عنقا در چنار او

کنون چون کافرون در حکم منسوخ العمل باشد
سلوک دارو گیر دلبران از گیرودار او

نبودی گر شریک درس غم با محنت مجنون
توان بودن کنون پروانه شمع مزار او

مرا باشد روان و روح و جسم و جان و تن طغرل
نثار او نثار او نثار او نثار او!!
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.