۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۲

با لب لعل تو طوطی نکند هم سخنی
بگذرد پیش تو از دعوی شکرشکنی

سنبل زلف تو را باد پریشان سازد
بشکند عنبر سارائی و مشک ختنی!

گر چه ابروی تو شد قبله اسلام ولی
بت بتخانه چین و صنم اهرمنی!

سرخی بیره تنبول لبت را دیده
خون حسرت خورد از رشک عقیق یمنی!

هیچ در باغ جهان گل نبود چون رویت
ای گل باغ لطافت ز کدامین چمنی؟!

دهنت وقت سخن گر گهر افشان گردد
نرخ خرمهره شود قیمت در عدنی!

به من آمد ز قضا ختم تمامی سخن
ختم شد با تو چنان دعوی سیمین ذقنی

غنچه در باغ اگر لعل لبت را بیند
نزند لاف به پیش تو ز کوچک دهنی!

گر چه ننگ است تو را عاشقی طغرل ما
به خدا شکر کنم زان که تو معشوق منی!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.