هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد فراق و ناکامی در عشق سخن میگوید. او از ظلم و بیعدالتی معشوق شکایت دارد و از تلخیهای عشق و نرسیدن به وصال مینالد. با این حال، عشق او پایدار است و حتی در رویا نیز به آرزوی دیدار معشوق ادامه میدهد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و ناکامی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۵ - بر غزل کمال خجندی
چند تیغ ظلم را از کشتنم خونین کنی
دم برای قتلم آئی و دمی تمکین کنی
از چه مرغ دل به دام طره مشکین کنی
تا کی ای دلبر دلم بی موجبی غمگین کنی
گریه های تلخ من بینی و لب شیرین کنی؟!
خاک شد این قالب افسرده در راه طلب
کام جان حاصل نشد با من ز لطفت جز غضب
گاه خرسندی ز من گاهی برنجی بی سبب!
گفته ای جانت به کام دل رسانم یا به لب؟
آن نخواهی کرد دانم هرگز اما این کنی!
در حریم حرمت وصلت کسی واصل نشد
تا چو بلبل عشق او ز آه و افغان کامل نشد
عارضش چون کهربا تا با خزان شامل نشد
از گل روی توام رنگی جزین حاصل نشد
کز سرشک ارغوانی چهره ام رنگین کنی
دم به دم دیوانگی از عشقت افزاید مرا
ناخن تدبیر هرگز عقده نگشاید مرا!
خاتم دست سلیمان گر به دست آید مرا
سر به تاج سلطنت دیگر فرو نآید مرا
گر همه عمر الطفاتی با من مسکین کنی!
عاشقان را زندگی دور از تو می باشد محال
از سر کویت برون رفتن مرا نبود خیال
در جواب طغرل آمد مژده هنگام سئوال
جنت الفردوس بنمایند در خوابت کمال
گر شبی خاک در آن ماه را بالین کنی!
دم برای قتلم آئی و دمی تمکین کنی
از چه مرغ دل به دام طره مشکین کنی
تا کی ای دلبر دلم بی موجبی غمگین کنی
گریه های تلخ من بینی و لب شیرین کنی؟!
خاک شد این قالب افسرده در راه طلب
کام جان حاصل نشد با من ز لطفت جز غضب
گاه خرسندی ز من گاهی برنجی بی سبب!
گفته ای جانت به کام دل رسانم یا به لب؟
آن نخواهی کرد دانم هرگز اما این کنی!
در حریم حرمت وصلت کسی واصل نشد
تا چو بلبل عشق او ز آه و افغان کامل نشد
عارضش چون کهربا تا با خزان شامل نشد
از گل روی توام رنگی جزین حاصل نشد
کز سرشک ارغوانی چهره ام رنگین کنی
دم به دم دیوانگی از عشقت افزاید مرا
ناخن تدبیر هرگز عقده نگشاید مرا!
خاتم دست سلیمان گر به دست آید مرا
سر به تاج سلطنت دیگر فرو نآید مرا
گر همه عمر الطفاتی با من مسکین کنی!
عاشقان را زندگی دور از تو می باشد محال
از سر کویت برون رفتن مرا نبود خیال
در جواب طغرل آمد مژده هنگام سئوال
جنت الفردوس بنمایند در خوابت کمال
گر شبی خاک در آن ماه را بالین کنی!
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: مسمط مخمس
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶ - بر غزل بیدل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.