۱۴۹ بار خوانده شده
چین ابرو خون چکاند مد احسان تو را
آب حیوان جان فشاند لعل مرجان تو را
خضر بر کوثر نشاند خط ریحان تو را
شرم حسن آئینه داند روی تابان تو را
چشم عصمت سرمه خواند گرد دامان تو را
طالب وصل تو شد درس خموشی اعتبار
در حریمت نیست ره از ناله های زار زار
دیده آئینه بر روی تو باشد انتظار
سرمه از خاک شهیدان گر نمی گیرد غبار
کیست تا فهمد زبان بی نوایان تو را؟!
کار قانون محبت آنقدر بی ساز نیست
هیچ آهنگی درین محفل به از آواز نیست
لیک غیر از خاموشی کس محرم این راز نیست
در تماشایت همین مژگان تحیرساز نیست
هر بن مو چشم قربانیست حیران تو را
طائر عشقم چو شبنم آشیان در اوج کرد
در هوای عشق تو از نیستی صد فوج کرد
چون الف نزد خیالت باخت ترک زوج کرد
می تواند دقتم فرق شکست از موج کرد
بس که نشناسم ز رنگ خویش پیمان تو را
با خیال چشم مستت هر که صهبا می زند
چون سکندر پای خود بر فرق دارا می زند
بی تو مینای طرب بر سنگ خارا می زند
نشئه عمر خضر جوش دو بالا می زند
اگر عصا گیرد بلندی های مژگان تو را!
در دبستان جنون شوق توام بودی ادیب
نبض بیمار تو را هرگز نمی داند طبیب
سرخ روئی از ازل شد چون شفق ما را نصیب
گلشن از اوراق گل عمریست پیش عندلیب
می کشاید دفتر خون شهیدان تو را!
گر بود گل پیش بلبل باغ بشمارد قفس
بی رخ لیلی نماید گل به مجنون خار و خس
نیست جز پیچ و خم زلف تو ما را دادرس
در گرفتاری بود آسائش عشاق بس
آشیان از حلقه دام است مرغان تو را!
شهره با ظلم تو همچون عدل با نوشروان
کم نکردی ظلم را بسیار کردیم امتحان
ای خیال چشم مستت ساغر پیر و جوان
غیر جرم عشق در آزار ما آزادگان
حیله بسیار است خوی ناپشیمان تو را
بر سرم بخت سیه امروز کم از تاج نیست
آب این سرچشمه را جوش غم امواج نیست
چغد دیوار محبت همدم دراج نیست
پیکر مجنون به تشریف دگر محتاج نیست
کسوت خارا همان زیباست عریان تو را!
طغرلا فکرت کباب از ملح معنی می پزد
مستمع تا حشر از لفظ تو شکر میمزد
هر که اشعار تو دید انگشت حیرت می گزد
بیدل از رنگین خیالی های فکرت میسزد
جدول رنگ بهار اوراق دیوان تو را!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
آب حیوان جان فشاند لعل مرجان تو را
خضر بر کوثر نشاند خط ریحان تو را
شرم حسن آئینه داند روی تابان تو را
چشم عصمت سرمه خواند گرد دامان تو را
طالب وصل تو شد درس خموشی اعتبار
در حریمت نیست ره از ناله های زار زار
دیده آئینه بر روی تو باشد انتظار
سرمه از خاک شهیدان گر نمی گیرد غبار
کیست تا فهمد زبان بی نوایان تو را؟!
کار قانون محبت آنقدر بی ساز نیست
هیچ آهنگی درین محفل به از آواز نیست
لیک غیر از خاموشی کس محرم این راز نیست
در تماشایت همین مژگان تحیرساز نیست
هر بن مو چشم قربانیست حیران تو را
طائر عشقم چو شبنم آشیان در اوج کرد
در هوای عشق تو از نیستی صد فوج کرد
چون الف نزد خیالت باخت ترک زوج کرد
می تواند دقتم فرق شکست از موج کرد
بس که نشناسم ز رنگ خویش پیمان تو را
با خیال چشم مستت هر که صهبا می زند
چون سکندر پای خود بر فرق دارا می زند
بی تو مینای طرب بر سنگ خارا می زند
نشئه عمر خضر جوش دو بالا می زند
اگر عصا گیرد بلندی های مژگان تو را!
در دبستان جنون شوق توام بودی ادیب
نبض بیمار تو را هرگز نمی داند طبیب
سرخ روئی از ازل شد چون شفق ما را نصیب
گلشن از اوراق گل عمریست پیش عندلیب
می کشاید دفتر خون شهیدان تو را!
گر بود گل پیش بلبل باغ بشمارد قفس
بی رخ لیلی نماید گل به مجنون خار و خس
نیست جز پیچ و خم زلف تو ما را دادرس
در گرفتاری بود آسائش عشاق بس
آشیان از حلقه دام است مرغان تو را!
شهره با ظلم تو همچون عدل با نوشروان
کم نکردی ظلم را بسیار کردیم امتحان
ای خیال چشم مستت ساغر پیر و جوان
غیر جرم عشق در آزار ما آزادگان
حیله بسیار است خوی ناپشیمان تو را
بر سرم بخت سیه امروز کم از تاج نیست
آب این سرچشمه را جوش غم امواج نیست
چغد دیوار محبت همدم دراج نیست
پیکر مجنون به تشریف دگر محتاج نیست
کسوت خارا همان زیباست عریان تو را!
طغرلا فکرت کباب از ملح معنی می پزد
مستمع تا حشر از لفظ تو شکر میمزد
هر که اشعار تو دید انگشت حیرت می گزد
بیدل از رنگین خیالی های فکرت میسزد
جدول رنگ بهار اوراق دیوان تو را!
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵ - بر غزل کمال خجندی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷ - بر غزل ناظم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.