۱۹۴ بار خوانده شده
قماش ناله را با ناقه تمکین درا کردم
فغان را سایبان محمل راه صدا کردم
به آهنگ جرس فریاد «عشاق » از نوا کردم
خموشی را زبن دادم ادب را بی ابا کردم
به جانان هر چه باداباد عرض مدعا کردم!
نه از طوف حرم گشتم به خاک کوی او واصل
نه از میخانه روشن شد جفای عشق او در دل
نه از حق ره توان بردن به سوی او نه از باطل
نه از کفر و نه از اسلام شد مقصود من حاصل
غلط کردم که دیر و کعبه را تمهید پا کردم!
ازان روزی که شبدیز سعادت زیر بارم بود
چو ابراهیم ادهم شیوه تقوا شعارم بود
همیشه سبحه صد دانه زاهد شمارم بود
کمند جذبه توفیق امشب در کنارم بود
غزاله در نظر بسیار شوخ آمد خطا کردم
گلندامی که در باغ لطافت بزم آراید
ضیای آفتاب از چاک جیب خویش بنماید
به جز من این معما را کس دیگر نبکشاید
ز انگشتم شمیم غنچه فرودس می آید
نمی دانم سحر بند از گریبان که وا کردم!
منم امروز نخلی از ریاض باغ ریاضی
اگر خشکم و گر سبزم به حکم او ستم راضی
به حال خویش خرسندم من از مستقبل و ماضی
ز ابر فیض نیسانم گل شاداب فیاضی
می ناب از قدح نوشیدم و خم را دعا کردم
دوات کلک قدرت از معاصی دوده می خواهد
اساس حشمتش کی خاطر آسوده می خواهد؟!
ز بود خویشتن بگذر که او نابوده می خواهد
محیط رحمت او دامن آلوده می خواهد
گناهی را که از دستم نمی آید قضا کردم!
به قانون محبت از ضعیفی مور گردیدم
به آئین جنون مجنون صفت با گور گردیدم
به راه عشقبازی رفتم از خود دور گردیدم
به مضراب فنا چون کاسه تنبور گردیدم
به رنگ زرد عشاقانه آهنگ صدا کردم!
دماغ غنچه کی تاب دم باد صبا دارد؟!
صدف تا نشکنی هرگز گهر بیرون نمی آرد!
تنش ترسم که تحریک نسیم صبح آزارد
لبش کز نازکی بار تبسم برنمی آرد
به خون غلطیدم امروزش به دشنام آشنا کردم!
خدنگ صید معنی را توئی همچون کمان ناظم
ریاض موشکافی را توئی سرو چمان ناظم
مخمس کرد نظمت طغرل شیرین زبان ناظم
چه راحت در جهان دیدم من بیخان و مان ناظم؟!
دم آبی اگر چون ابر خوردم گریه ها کردم!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
فغان را سایبان محمل راه صدا کردم
به آهنگ جرس فریاد «عشاق » از نوا کردم
خموشی را زبن دادم ادب را بی ابا کردم
به جانان هر چه باداباد عرض مدعا کردم!
نه از طوف حرم گشتم به خاک کوی او واصل
نه از میخانه روشن شد جفای عشق او در دل
نه از حق ره توان بردن به سوی او نه از باطل
نه از کفر و نه از اسلام شد مقصود من حاصل
غلط کردم که دیر و کعبه را تمهید پا کردم!
ازان روزی که شبدیز سعادت زیر بارم بود
چو ابراهیم ادهم شیوه تقوا شعارم بود
همیشه سبحه صد دانه زاهد شمارم بود
کمند جذبه توفیق امشب در کنارم بود
غزاله در نظر بسیار شوخ آمد خطا کردم
گلندامی که در باغ لطافت بزم آراید
ضیای آفتاب از چاک جیب خویش بنماید
به جز من این معما را کس دیگر نبکشاید
ز انگشتم شمیم غنچه فرودس می آید
نمی دانم سحر بند از گریبان که وا کردم!
منم امروز نخلی از ریاض باغ ریاضی
اگر خشکم و گر سبزم به حکم او ستم راضی
به حال خویش خرسندم من از مستقبل و ماضی
ز ابر فیض نیسانم گل شاداب فیاضی
می ناب از قدح نوشیدم و خم را دعا کردم
دوات کلک قدرت از معاصی دوده می خواهد
اساس حشمتش کی خاطر آسوده می خواهد؟!
ز بود خویشتن بگذر که او نابوده می خواهد
محیط رحمت او دامن آلوده می خواهد
گناهی را که از دستم نمی آید قضا کردم!
به قانون محبت از ضعیفی مور گردیدم
به آئین جنون مجنون صفت با گور گردیدم
به راه عشقبازی رفتم از خود دور گردیدم
به مضراب فنا چون کاسه تنبور گردیدم
به رنگ زرد عشاقانه آهنگ صدا کردم!
دماغ غنچه کی تاب دم باد صبا دارد؟!
صدف تا نشکنی هرگز گهر بیرون نمی آرد!
تنش ترسم که تحریک نسیم صبح آزارد
لبش کز نازکی بار تبسم برنمی آرد
به خون غلطیدم امروزش به دشنام آشنا کردم!
خدنگ صید معنی را توئی همچون کمان ناظم
ریاض موشکافی را توئی سرو چمان ناظم
مخمس کرد نظمت طغرل شیرین زبان ناظم
چه راحت در جهان دیدم من بیخان و مان ناظم؟!
دم آبی اگر چون ابر خوردم گریه ها کردم!
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶ - بر غزل بیدل
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸ - بر غزل شمس الدین شاهین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.