۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳ - مخترع

ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب
که صدقه سرش این پیر ناتوان یارب

ز هجر یارب و افغانم از فلک بگذشت
توام خلاص نمایی ازین فغان یا رب

رسید یا رب من شام غم به مجمع دیر
چه باشد از تب من بشنود از آن یارب

ز دیر مغ بچه ای مست شد برون سوی شهر
ز اهل زهد به دیر امینش رسان یارب

شدن به کوی ریا شیخ را خوش است مباد
مرا به جز روش کوچه ی مغان یارب

چو سرکشی است طریق ریا سر فانی
شود به دیر فنا خاک آستان یا رب!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲ - در طور خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴ - اختراع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.