۲۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸ - در طور خواجه

منم و میکده و مغبچه مست امشب
هر دم از مستی او داده دل از دست امشب

چون پری هر نفس از جلوه مستانه او
کرده چون اهل جنون نعره پیوست امشب

دست چون طره گهی بر ذقنت کرده دراز
که چو گیسو شده زیر قدمش پست امشب

ممکنم نیست خلاصی ز دو زلفش که شدست
دل بهر حلقه ازان سلسله پابست امشب

شمع آن چهره چو پروانه وجودم را سوخت
تا نگویی اثر از هستی من هست امشب

بت ترسا میم از میکده چندان بنمود
که دل شیفته از ننگ خودی رست امشب

هوش تا روز چرا رو ندهد فانی را
این چنین کز کف آن مغبچه شد مست امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷ - در طور مخدومی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹ - در طور خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.