۲۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲ - تتبع شیخ

میرود یار جدا زو کار بر من مشکل است
داغ هجرم بر تن و نیش فراقم بر دل است

باده دور از وی کجا آرد نشاطم ای رفیق
زانکه آب زندگی بی او چو زهر قاتل است

یا دلم را سوخته یا در گرفته از دلم
جای آتش هاش در صحرا که در هر منزل است

هست آن خورشید زیبایی مرا عمر عزیز
کی عجب باشد به رفتن گر چنین مستعجل است

گر دو صد صبر و شکیبم نقش گردد در ضمیر
در زمان از موج سیلاب فراقش زایل است

می نماید سعی دور از وی هلاکم را اجل
گوئیا از کشتن بیدار هجرش غافل است

هست این غوغای رستاخیز اندر قافله
از دل چاکم نه از بانگ درای محمل است

تا کدامین محفلش جا گشت باری در غمش
داستان عشق من افسانه هر محفل است

رفت جان همراه جانان فانی ار میرد چه عیب
زنده بودن چونکه بی جانان و بی جان مشکل است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۳ - تتبع خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.