۲۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴ - ایضا له

در میکده صلاح و ورع در شماره نیست
آنجا جز آنکه باده بنوشند چاره نیست

حال مآل دردکشان گرچه شد نهان
احوال اهل صومعه هم آشکاره نیست

شد این کنار بحر سرشکم کنار من
وین طرفه تر که آن طرفش را کناره نیست

گر پاره ساخت تیغ جفای فلک دلم
کو دل که از جفای فلک پاره پاره نیست؟!

خواهی چو قلب لشکر عشاق را شکست
هویی بس است حاجت طبل و نقاره نیست

بر خود مخند عقل خرف از برای آنک
در شهر عشق پیر خرد هیچکاره نیست

فانی به یک نظر به تو چشم از حیات دوخت
حاجت به چشم دوختن اندر نظاره نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵ - ایضا له
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.