۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶ - تتبع خواجه

اگر چه پیر مغانم پیاله داد به دست
به عشوه مغبچه ام کرد مست و باده پرست

ز شیخ و خانقه و حور و روضه ام فارغ
مرا که پیر و جوانی چنین میسر هست

ببین بلندی چرخ برین و پستی خاک
نگون شدن چو نخواهی بساز خود را پست

خوشم ز مستی جام فنا به شکر همین
که نیستم ز می عجب و خود پرستی مست

بهر شکست که در زلف دلکش افکندی
هزار دل که درو بسته بود یافت شکست

دلا در آتش می سوز نقش هستی خویش
که هر کسی که نکرد این عمل ز خویش نرست

مده به رند خرابات عهد می ای شیخ
که قسمت این شده از ساقیان عهد الست

بیار باده بی اختیاری ای ساقی
که اختیار درین کارگه به دل نه نشست

وصال بایدت از خویش بگسل ای فانی
که هر که او ز خودی شد جدا باو پیوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵ - تتبع مخدوم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷ - مخترع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.