هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و غم عشق و دوری از معشوق می‌نالد و از ساقی می‌خواهد با باده، آتش دلش را بنشاند. او خود را اسیر مغبچگان و دیوانه‌ای می‌داند که به دیر مغان پناه می‌برد. شاعر از مستی و بیخودی سخن می‌گوید و آرزو می‌کند با جرعه‌ای باده از غم رها شود. در نهایت، او از رنج خمار و اندوه روزگار شکایت می‌کند و چاره‌ای جز نوشیدن نمی‌یابد.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مضامینی مانند عشق، مستی، و غم‌های عمیق است که برای درک کامل نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، اشاره به مصرف شراب ممکن است برای مخاطبان جوانتر مناسب نباشد.

شمارهٔ ۲۲۸ - تتبع خواجه

دل سوزد از غم رخ آنشوخ مهوشم
ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟

دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب
چون من اسیر مغبچگان پریوشم

گر نیست وجه باده ام اما پی پسند
مستان شوم ز هر خم اگر جرعه ای چشم

هستم گدای دیر ولی نقد احتراف
پاشم به پای مغبچه آنگه که سرخوشم

بیخود شوم ز عشوه ساقی به رویم آب
از می زنند بو که رهاند ازین غشم

رنج خمار و انده دهرم خراب ساخت
کو چاره ای جز آنکه دو پیمانه در کشم

فانی ز زلف حور چه خوش دل شوم که من
ز آشفتگی طره شوخی مشوشم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۷ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۹ - تتبع خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.