۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۸ - تتبع خواجه

دل سوزد از غم رخ آنشوخ مهوشم
ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟

دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب
چون من اسیر مغبچگان پریوشم

گر نیست وجه باده ام اما پی پسند
مستان شوم ز هر خم اگر جرعه ای چشم

هستم گدای دیر ولی نقد احتراف
پاشم به پای مغبچه آنگه که سرخوشم

بیخود شوم ز عشوه ساقی به رویم آب
از می زنند بو که رهاند ازین غشم

رنج خمار و انده دهرم خراب ساخت
کو چاره ای جز آنکه دو پیمانه در کشم

فانی ز زلف حور چه خوش دل شوم که من
ز آشفتگی طره شوخی مشوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۷ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۹ - تتبع خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.