۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۵ - تتبع خواجه

نیست دل اینکه من زار بلاکش دارم
از تو در سینه خود پاره ای آتش دارم

ساقیا جرعه می ده که بامید وصال
درکشم چند دل از هجر جفاکش دارم

روکشا جمعیتم را که من سودایی
دل چو آن طره آشفته مشوش دارم

هر طرف چابک رعنای من اندر جولان
من سر خویش چو خاک سم ابرش دارم

به قد خم شده چون ماه نو انگشت نما
این همه شهرت ازان چابک مهوش دارم

گر رسد ناخوشی از خلق خوشم چون فانی
زانکه با ناخوشی اهل زمان خوش دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۴ - مخترع
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۶ - تتبع شیخ کمال
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.