هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از فراق و ناتوانی در هوای معشوق می‌نالد و خود را در دیر خاک و درگاه پیر مغان می‌یابد. عشق او را به‌سوی بی‌خانمانی و آوارگی کشانده و از خودی رها شده است. در نهایت، او از عشق به معشوقی بی‌نشان سخن می‌گوید و خود را در میان دیوانگان بی‌نشان می‌یابد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی در شعر وجود دارد که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۳۸ - تتبع خواجه

تا از هوای مغبچگان ناتوان شدم
در دیر خاک درگه پیر مغان شدم

خاک ره من اهل نظر سرمه میکنند
زاندم که خاک درگه آن آستان شدم

پیرانه سر اگر نه جوانیست در سرم
بهر چه عاشق رخ آن دلستان شدم

ز اقبال درد عشق منم عالمی دگر
ورنه ز چشم و دل ز چه دریا و کان شدم

در عشق آن پری که نشانش پدید نیست
اندر میان اهل جنون بی نشان شدم

از بیم خیل غم وطنم گشت میکده
غم نیستم کنون که بدارالامان شدم

وارستم از بلای خودی تا به دست عشق
آواره رمیده بی خانمان شدم

فانی زیاده زین نتوانم عیان نمود
کآشفته این چنین ز هوای فلان شدم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۷ - مخترع
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۹ - مخترع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.