۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۰ - تتبع امیر سهیلی

توان دلیر به خورشید آسمان دیدن
ولیک ماه رخش را نمیتوان دیدن

صدش رقیب و هزارش هراس چون دیدم
به دل رسید بلا صد هزار زان دیدن

کند جنون مرا لحظه لحظه در طغیان
رخ پریوش خود را زمان زمان دیدن

مرا ز هجر رخش خارها به دیده به است
هزار بار ز گل های بوستان دیدن

به سوی ابروی اود بنگرم بگوشه چشم
بدان مثال که در گوشه کمان دیدن

چنانکه نقطه موهوم دیدنست محال
به نزد عقل چنان آمد آن دهان دیدن

خیال فوت مکن بهر دیدنش ایدل
بروز دور به خورشید آسمان دیدن

ز عشق خود به غلط افکنم رقیبان را
به چشم ازو ستده سوی این و آن دیدن

ز چشم خویش نهان ساز غیر او فانی
که روی یار ز اغیار به نهان دیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۹ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۱ - تتبع خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.