۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۴ - تتبع خواجه حسن

گر چه بلای خمار کرد فزون حزن من
مغبچه و می ولیک اذهب عن الحزن

هر شکن زلف او جای هزاران دلست
طرفه که آن بند زلف هست شکن بر شکن

شبنم خوی بر گلش بر شفق آمد نجوم
نی شفق و نی نجوم خون دل و اشک من

بر تن او پیرهن هست گران از حریر
نیست عجب گر ز رشک پاره کنم پیرهن

ز آتش آه دلم هست زبانه زبان
لب شده پر آبله بین اثرش در دهن

سینه من کوه غم میکنم از ناخنش
بار دلم بی ستون من به تهش کوهکن

خسرو و حافظ ترا فانی اگر هادی اند
پیروی جامی ات هست به وجه حسن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۳ - تتبع مخدوم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۵ - در طور مخدوم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.