۲۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

در چنین عشق مرا برگ تن آسانی نیست
کس بدین بیکسی وبی سروسامانی نیست

تا پریشانی زلف تو بدیده ست دلم
دل مانند دل من به پریشانی نیست

تا تو در راه دلم چاه زنخدان کندی
هیچ دل نیست که در چاهی و زندانی نیست

بر ستیزد دل شوریده و دیوانه من
کار زلف تو به جز سلسله جنبانی نیست

من پشیمانم از آن کز تو شکایت کردم
خود ترا زان همه آزار پشیمانی نیست

در همه شهر حدیث من وافسانه تست
این حکایت همه دانند که پنهانی نیست

یک شب وصل تو جان ارزد ارزان مفروش
که خود این جز به من سوخته ارزانی نیست

من چرا نوبت سلطانی عشق تو زنم
چون مرا بر در تو پایه دربانی نیست

گرچه در کشور ثالث تو زبر دست مهی
مجد را زیر فلک در همه فن ثانی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.