۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲

باز این چه شور و فتنه ست کاندر جهان فکندی
کز دست غم ز دلها بیخ طرب بکندی

از چشم شوخ و ابرو جادوی با کمانی
وز زلف دزد هندو دلبند با کمندی

تا کی به دست دستان دست زمانه پیچی
تا کی به سحر چشمان چشم سپهر بندی

تا کی به خار هجران چشم امید خاری
تا کی به تیغ حرمان روی مرا درندی

در چشم امن نیشی در کام فتنه نوشی
با دوستان چو زهری با دشمنان چو قندی

ترسم که آتش افتد در خرمن تو ای مه
گر من زدل بر آرم آهی به دردمندی

هر شب به دانه دل پیشت سپند سوزم
کز بس پسند هر چشم شایسته سپندی

گر سرو گلعذاری چون شمع از چه گریی
ور شمع اشکباری چون تازه گل چه خندی

بر دامن تو گردی چون من نمی پسندم
کوه بلا بر این دل آخر چرا پسندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.