هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و پراحساس، بیانگر درد و رنج عاشقی است که از هجران معشوق رنج میبرد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، احساسات خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او از غیرت و پاسداری از معشوق میگوید، از دلشکستگی و بیقراری خود سخن میگوید، و از امید و ناامیدی در عشق مینالد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۳
کنم دایم ز غیرت پاسبانی پاسبانش را
که نگذارم اگر خواهد ببوسد آستانش را
جدا ز آن شاخ گل گردد دلم هر لحظه بر شاخی
چو نو پرواز مرغی کو کند گم آشیانش را
نگیرد مرغ دل جا جز بر آن سروسهی ور نه
بخاک از سرکشی افکند صد بار آشیانش را
دو جوی خون که عاشق از دو چشم خون فشان دارد
نظر کن گر نمیبینی عیان زخم نهانش را
کیم حاصل شود کام از سوار برق جولانی
که سوزم چون گیاه خشک اگر گیرم عنانش را
شبم تار است و روزم تیره کافکند از ازل عشقم
در آن عالم که نبود مهروماهی آسمانش را
بیک زخمم بخاک افکند و رفت و چشم من بر ره
که شاید بر سر آید کشته در خون طپانش را
شد از خط آخر حسنش به از اول چه باغست این
که باشد از بهارش بیش کیفیت خزانش را
خروشد دل بپای ناقهاش همچون جرس دایم
که شاید بشنود محملنشین یکدم فغانش را
دلم دارد ز هجر او حکایتها که نتواند
بصد دستان بیان سازد کسی یکداستانش را
گلی کز باغ وصلش قسمت مانیست جز بوئی
چه حاصل باغبان گر در نبندد گلستانش را
نه کس آگاه از او نه منزلی او را نمیدانم
که نامش از که پرسم وز کجا جویم نشانش را
نه اکنون آزمایش میکند مشتاق از جورم
من از اول هدف بودم خدنگ امتحانش را
که نگذارم اگر خواهد ببوسد آستانش را
جدا ز آن شاخ گل گردد دلم هر لحظه بر شاخی
چو نو پرواز مرغی کو کند گم آشیانش را
نگیرد مرغ دل جا جز بر آن سروسهی ور نه
بخاک از سرکشی افکند صد بار آشیانش را
دو جوی خون که عاشق از دو چشم خون فشان دارد
نظر کن گر نمیبینی عیان زخم نهانش را
کیم حاصل شود کام از سوار برق جولانی
که سوزم چون گیاه خشک اگر گیرم عنانش را
شبم تار است و روزم تیره کافکند از ازل عشقم
در آن عالم که نبود مهروماهی آسمانش را
بیک زخمم بخاک افکند و رفت و چشم من بر ره
که شاید بر سر آید کشته در خون طپانش را
شد از خط آخر حسنش به از اول چه باغست این
که باشد از بهارش بیش کیفیت خزانش را
خروشد دل بپای ناقهاش همچون جرس دایم
که شاید بشنود محملنشین یکدم فغانش را
دلم دارد ز هجر او حکایتها که نتواند
بصد دستان بیان سازد کسی یکداستانش را
گلی کز باغ وصلش قسمت مانیست جز بوئی
چه حاصل باغبان گر در نبندد گلستانش را
نه کس آگاه از او نه منزلی او را نمیدانم
که نامش از که پرسم وز کجا جویم نشانش را
نه اکنون آزمایش میکند مشتاق از جورم
من از اول هدف بودم خدنگ امتحانش را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.