هوش مصنوعی: این شعر از عشق، انتظار، دوری و آرزوی دیدار یار سخن می‌گوید. شاعر از رنج‌های عاشقی و بی‌قراری بی‌یار می‌نالد و از خداوند و یار طلب یاری و رحمت می‌کند. همچنین، به تأثیر دعا و عشق در روشن‌کردن دل اشاره می‌کند و از نابرابری‌های عشق و بی‌توجهی خوبان به عشاق بی‌نوا شکایت دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و انتظار ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۵

تا کی بما نشینی بیگانه وار یا را
آخر تفقدی کن یاران آشنا را

جانم فدای آن دم کز بعد انتظاری
باز آید آشنائی بنوازد آشنا را

دستم تو گیر یارب کز رنج خار وادی
محمل‌نشین چه داند حال برهنه پا را

نبود ترا حذر چند از آه دردمندان
اندیشه کن که باشد گه‌گه اثر دعا را

چشم ترحم از یار دارم ولی چه سازم
خوبان نمی‌نوازند عشاق بی‌نوا را

روزی که شد دل ما روشن ز صیقل عشق
آئینه بود در زنگ جام جهان‌نما را

منعم ز بیقراری بی‌او مکن که هرچند
کردم طلب نجستم صبر گریز پا را

بیگانه‌ام ز خود ساخت بوی تو تا چه باشد
حال کسی که بیند دیدار آشنا را

زر می‌شود بکف خاک ز اکسیر بی‌نیازی
گو از جهان بکش دست جویای کیمیا را

مشتاق اگر ز بزمش دورم عجب نباشد
دربارگاه سلطان کی ره بود گدا را
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.