۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸

توئی که چاشنی آشتی است جنگ ترا
کشد ز شوق در آغوش شیشه سنگ ترا

تو آن گلی که ز نیرنگ حسن هر کس هست
شنیده بوی تو اما ندیده رنگ ترا

شدم ز تیر تو آسوده خصم جان من است
هر آنکه از جگرم میکشد خدنگ ترا

زدی ز حلقه خط با ستم‌کشان در صلح
گمان آشتی از پی که داشت جنگ ترا

به نقطه که نهفته است این قدر مضمون
که داده خامه قدرت دهان تنگ ترا

دل تو چون دل من شد به نازکی که گداخت
ز گرمی آه من و شیشه ساخت سنگ ترا

خورد به سینه مشتاق هر کجا تیری
ز شست غمزه جهد چشم شوخ و شنگ ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.