۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸

از انتظار مکش بیش از این فکاری را
بخود قرار مده قتل بی‌قراری را

بیا بیا که خدایت برآورد امید
تو گر امید بر آری امیدواری را

گذشت عمر بحسرت مرا چو آن بلبل
که در قفس گذرانید نوبهاری را

بقتل سوخته خویش اضطراب از چیست
مگر بود چه‌قدر زندگی شراری را

گرفته است سر انگشت من چو شمع آتش
مگر گشوده نقاب آتشین عذاری را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.