۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵

زهی خطت ز عرق مشک ناب در ته آب
عذارت از خوی شرم آفتاب در ته آب

تلاش گوهر مقصود و راحت افسانه است
مجو ز دیده غواص خواب در ته آب

نه فارغم ز طلب در وصال این عجب است
که ماهیم من و میجویم آب در ته آب

غریق وصلم و سوزم ز هجر آه که من
ز داغ دوری آبم کباب در ته آب

بریز اشک ز خوناب دیده مژگانم
بود چه پنجه مرجان خضاب در ته آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.