۲۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱

جز جور کار طبع بکین مایل تو نیست
تخمیست دوستی که در آب و گل تو نیست

آن صید افکنی تو که روح‌القدس سزد
در خاک و خون طپد که چرا بسمل تو نیست

گفتی چه جوئی از در دلها عبث مرا
کو در جهان دلی که در آن منزل تو نیست

در طاقت آبگینه بخارا نمیرسد
ظالم جفا بسست دل ما دل تو نیست

سرگشته روز و شب چو جرس میکنم فغان
در وادیی که رهگذر محمل تو نیست

کردم ز مهر قطع نظر ساختم بجور
چند از تو جویم آنچه در آب و گل تو نیست

مشتاق از و توقع مهر و وفا مدار
کین شیوه کار دلبر سنگین دل تو نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.