۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

رفتی تو ز بزم و نه همین نشئه ز می رفت
تأثیر ز آواز دف و ناله نی رفت

من بیخود شوقم بره وعده چه دانم
قاصد ز سر کوی تو کی آمد و کی رفت

چون غنچه دلم وانشود بی تو گرفتم
صد فصل بهار آمد و صد موسم دی رفت

خونی تو که در بزم بدل کردیم از ناز
رفتی و ز چشمم همه چون شیشه می رفت

یار آمد و صد شکوه بدل داشتم از وی
رفتم چو کنم سر گله‌ای وای که وی رفت

رفت از برم آن سروسهی وز دل و جانم
صد آه ز دنبالش و صد ناله ز پی رفت

فریاد که بختش نرسانید به لیلی
مجنون اگر از بادیه صد بار بحی رفت

نالان نشوی تا ز فراقی تو چه دانی
کز درد جدائی نیستان چه به نی رفت

کردیم ز خاک در و نقش قدمت یاد
هرجا سخن از تخت جم و افسر کی رفت

مشتاق که آمد بر او شکوه کان دوش
چون گرد ره دور و دراز گله طی رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.