هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و اندوه شاعر نسبت به دوری از معشوق و گرفتاری در قفس زندگی سخن می‌گوید. او از جفاهای معشوق، ضعف خود و ناتوانی در رسیدن به آرزوها شکایت دارد. همچنین، از ناامیدی و تنهایی در دنیای بی‌رحم و بی‌عدالتی می‌نالد. شاعر با تصاویری مانند بلبل در قفس، آتش در جان خس و خاشاک، و کشته‌شدگان تیغ معشوق، احساسات خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه، حسرت و ناامیدی در این شعر نیاز به درک و بلوغ عاطفی دارد. همچنین، برخی تصاویر مانند 'کشته تیغ تو در خاک بسی افتاده است' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامناسب باشد.

شمارهٔ ۵۳

جان بقید تنم از کوی کسی افتاده است
بلبلی از چمنی در قفسی افتاده است

باید افغان ز جفای تو و افغان کز ضعف
کار ما خسته دلان با نفسی افتاده است

زان بکوی عدمم خوش که جز آن کوی کجاست
که نه آنجا بکسی کار کسی افتاده است

فصل گل شد چه بمرغی گذرد آه که او
بی پروبال بکنج قفسی افتاده است

سوز دم رشگ درین بادیه هرجا بینم
آتشی جسته و در جان خسی افتاده است

محمل ناز که زین‌دشت گذشته است که باز
دل بدنبال صدای جرسی افتاده است

آمدم سوی تو اکنون نکنم چون فریاد
که گذارم بر فیاد رسی افتاده است

هر کسم دید بدنبال نگاهت بیخود
گفت مستی بقفای عسسی افتاده است

نه همین خفته ز بیداد تو در خون مشتاق
کشته تیغ تو در خاک بسی افتاده است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.