۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳

یک گل بساحت چمن و طرف باغ نیست
کز غیرت عذار تو چون لاله داغ نیست

دارم ز ساغر تهی فقر سر خوشی
مستم ز باده‌ای که مرا در ایاغ نیست

خون میچکد ز ناله مرغ قفس چرا
خارش اگر بدل ز تمنای باغ نیست

مهر تو پرتوم بدل افکنده خانه‌ام
روشن ز نور شمع و فروغ چراغ نیست

مقصود عالمی تو و در تست آنچه هست
جوید چه رهروی که تو را در سراغ نیست

این درد دیگرم که بکوی غمت مرا
الماس بهر زخم و نمک بهر داغ نیست

تو آتشی و ما ز تو بی‌تاب چون سپند
از ما تو فارغ و ز تو ما را فراغ نیست

آشفته مغز ما نه همین از شمیم اوست
زان زلف کو کسی که پریشان دماغ نیست

مشتاق رفت از سر کویت ز جوش غیر
صد حیف ازین چن که درو غیر زاغ نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.